باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مِثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بُوَد پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
کسی یا چیزی که در سایه پرورش یافته باشد، میوه ای که در سایه رسیده یا آن را در سایه خشک کرده باشند، کنایه از شخص آسوده و محنت نکشیده، کسی که پیوسته در ناز و نعمت به سر برده باشد، برای مثال تو سایه پرور نازی چه غم از آن داری / که ما ز تابش خورشید جور سوخته ایم (سراج الدین راجی- مجمع الفرس - سایه پرور)
کسی یا چیزی که در سایه پرورش یافته باشد، میوه ای که در سایه رسیده یا آن را در سایه خشک کرده باشند، کنایه از شخص آسوده و محنت نکشیده، کسی که پیوسته در ناز و نعمت به سر برده باشد، برای مِثال تو سایه پرور نازی چه غم از آن داری / که ما ز تابش خورشید جور سوخته ایم (سراج الدین راجی- مجمع الفرس - سایه پرور)
کنایه از آسوده. (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان) ، مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج) (برهان). کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته و بخورد و خفت و راحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (انجمن آرا) : باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد سایه پرور ما از که کمتر است. حافظ. ای خونبهای نافۀ چین خار راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو. حافظ. رجوع به سایه پرورد شود. ، گیاهی که آن را نان خورش کنند. (برهان). نانخورش، هر چیز نازک و ظریف، طفیلی، مگسهای سر سفرۀطعام. (ناظم الاطباء)
کنایه از آسوده. (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان) ، مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج) (برهان). کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته و بخورد و خفت و راحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (انجمن آرا) : باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد سایه پرور ما از که کمتر است. حافظ. ای خونبهای نافۀ چین خار راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو. حافظ. رجوع به سایه پرورد شود. ، گیاهی که آن را نان خورش کنند. (برهان). نانخورش، هر چیز نازک و ظریف، طفیلی، مگسهای سر سفرۀطعام. (ناظم الاطباء)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
کنایه از ناز پرورده. (غیاث). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج). ، مفت خوار و رایگان خوار. (مجموعۀ مترادفات ص 206) ، نباتی که در زیر سایۀ اشجار روید. (آنندراج) ، ناتجربه کار و کم عقل. (مجموعۀ مترادفات ص 351) ، سایه نشین. (مجموعۀ مترادفات ص 206)
کنایه از ناز پرورده. (غیاث). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رُست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج). ، مفت خوار و رایگان خوار. (مجموعۀ مترادفات ص 206) ، نباتی که در زیر سایۀ اشجار روید. (آنندراج) ، ناتجربه کار و کم عقل. (مجموعۀ مترادفات ص 351) ، سایه نشین. (مجموعۀ مترادفات ص 206)
کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان) (شرفنامه) (انجمن آرای ناصری) ، سایه دوستی. با سایه بسر بردن: سایه پرستی چو کنی همچو باغ سایه شکن باش چو نور چراغ. نظامی. ، زنا. (ناظم الاطباء)
کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان) (شرفنامه) (انجمن آرای ناصری) ، سایه دوستی. با سایه بسر بردن: سایه پرستی چو کنی همچو باغ سایه شکن باش چو نور چراغ. نظامی. ، زنا. (ناظم الاطباء)